نخستین گام برای تشکیل دولت مطلقه در ایران با کودتای سوم اسفند 1299 برداشته شد. با تاسیس ارتش نوین این نهاد در صعود به قدرت و بر تخت نشستن رضاشاه نقش موثری برعهده گرفت. اما شدت و سطح مداخله ارتش در سیاست در دوران پهلوی تابعی از خواست پادشاه بود. وابستـــگی نیروهای مسلح به دولت پهلوی و تســــلط انحصـــــاری شاه بر آنها باعث شــد که امکان تهدید جدی دولت از درون منتفی شود. اما توانمندی در استفاده بیحد و حصر از ابزارهای سرکوب موجب احساس بینیازی از ضرورت مصالحه با مخالفان و اولویت سرکوب و به کارگیری مشی خشونتبار شد. این امر فضای مبارزات سیاسی را قهرآمیز و دست کم، بخشی از مخالفان را به انجام اقدامات خشونتبار سوق داد. نیروهای مسلح توانایی مقابله و سرکوب فعالیتهای سیاسی سازمان یافته و محدود را داشتند اما در رویارویی با یک جنبش تودهای ناتوان و آسیبپذیر بودند. شاه و ارتش زمانی به این ناتوانی واقف شدند که دیگر امکان توقف انقلاب وجود نداشت. در این شرایط توسل به ارتش به شکست تلاشهای سیاسی، آشتیناپذیری نیروهای مخالف، خشونتبار شدن بیشتر منازعه سیاسی و سرانجام فروپاشی دولت مطلقه پهلوی و ارتش آن منجر شد. دولت مطلقه پهلوی و ارتش شاهنشاهی ایران همزاد یکدیگر بودند. سخت زاده شدند و سهل از میان رفتند.